بخشی از مقاله به نظر افلاطون درباره نفس اختصاص دارد که در آن میخوانیم: «از دیدگاه افلاطون، ارواح و نفوس آدمیان به ویژه جزء عاقله آنها، پیش از اینکه وارد کالبد مادی آدمیان شوند، در عالم معقولات وجود داشتهاند. به عبارت دیگر، از دیدگاه افلاطون نفس و روح آدمیقدیم است نه حادث. بنابراین تعلم و یادگیری چیزی جز یادآوری نیست و «چون روح مرگ ناپذیر است و بارها زندگی را از سر میگیرد، در این جهان بسی چیزها و حتی میتوان گفت همه چیز را میبیند و میشناسد. پس مانعی نیست که هر که چیزی را به یاد میآورد، اگر از جست و جو باز نایستد همه چیز را به یاد بیاورد. این یادآوری را مردمان آموختن مینامند، ولی پژوهیدن و آموختن در حقیقت جز به یاد آوردن نیست.» در نتیجه، «ناچار ما باید چیزی را که در این زندگی به یاد میآوریم، در زندگی پیشین آموخته باشیم و اگر روح ما پیش از آنکه در قالب کنونی درآید وجود نمیداشت، چنین امری امکانپذیر نبود و همین خود دلیل است بر اینکه روح باید از آغاز وجود داشته باشد و تا ابد زنده بماند.»
نویسنده مقاله در ادامه به نظریه ملاصدرا اشاره کرده است: «از دیدگاه افلاطون و هم از دیدگاه ارسطو نفس، روحانی است؛ به این معنا که نفس اعم از اینکه قدیم باشد یا حادث، ذاتاً روحانی است و در هر دو حالت مجرد از جسم و جسمانیت است، اما ملاصدرا برخلاف افلاطون بر آن است که نفس آدمیحادث به تکمیل مزاج است و برخلاف ارسطو بر آن است که نفس آدمیجسمانیهالحدوث است نه روحانیهالحدوث. بنابراین از دیدگاه ملاصدرا، نفس آدمیحادث است اما نه روحانیهالحدوث بلکه جسمانیهالحدوث است و با قیست اما نه جسمانیهالبقاء بلکه روحانیهالبقاء. پس «باید دانست که نفس انسان موجودی است جسمانیالحدوث (بدین معنا که در آغاز امر و ابدای حدوث و تکوّن، از همین مواد و عناصر موجود در این عالم پدید میگردد و در این هنگان صورتی است قائم به بدن)، ولی پس از استکمال و خروج از قوه به فعل و طی مراتب کمال موجودیست روحانیالبقاء (که در بقای ذات خویش نیازی به بدن ندارد، بلکه قائم به ذات خویش و فاعل بدون آلات و ادوات جسمانیست) پس نفس آدمیجسمانیهالحدوث و روحانیهالبقا است.»
در انتها نویسنده مقاله چنین نتیجهگیری کرده است: «افلاطون معتقد است که روح و نفس آدمیپیش از اینکه به عالم محسوسات هبوط نماید و وارد کالبد مادی گردد، در عالم معقولات، وجودی مجرد داشته و عالم به مثل و معقولات بوده است. بنابراین روح و نفس آدمیقدیم است نه حادث. ابن سینا به پیروی از سنت مشایی و در مخالفت با نظریه افلاطونی معتقد است که روح و نفس ناطقه انسانی از طریق عقل فعال و واهبالصور، روح و نفسی برای آن ایجاد و افاضه میشود تا در آن تصرف تدبیری کند. ملاصدرا نیز برای اثبات حدوث نفس انسانی به معنایی که در حکمت متعالیه از آن میشود، ادله و براهینی را اقامه مینماید.»
متن کامل این مقاله به قلم معصومه عامری، در فصلنامه رشد آموزش قرآن و معارف اسلامی، شماره 99، زمستان 1394 منتشر شده است.
کلیدواژهها: نفس، قدم، حدوث روحانی نفس