شکل شناسی «یامورفولوژی»علمیاست که از ساختمان وشکل ظاهری موجودات زنده وغیرزنده بحث میکند.به کمک این علم میتوان افسانههاواسطورههای ملتها رابایکدیگرمقایسه کرد.
سرامی، قدمعلی. ( 1383 ). درکتاب « از رنگ گل تا رنج خار» به شکل شناسی محتوای شاهنامه اعم از داستانها، نیمه داستانها، جنگها، نامهها، فرمانها، ازدواج، آیین و مراسم و... پرداخته است .شکل شناسی به عنوان شعبهای از دستور زبان که اشکال واژهها و قوانین حاکم بر ساختهای گرامری را بر میرسد . در ادبیات ، شکل شناسی عبارت از تحقیق در ساختارهای آثار ادبی و شناسایی اشکال و گونههای آنهاست . هر گونه تقسیم بندی در ادبیات که بتواند آثار ادبی را بر اساس مشخصههایی از یکدیگر متمایز کند از معقوله شکل شناسی است. این تقسیم بندی شامل ادبیات به عنوان یک کل ، نوع خاص از ادبیات ، شعبهای ویژه از یک نوع و بالاخره یک اثر ادبی میتواند بود . در حقیقت شکل شناسی چیزی جز تجزیه ادبیات و تفکیک آثار ادبی از یکدیگر و سرانجام تفسیم یک اثر ادبی به اجزاء متشکله خویش نیست .وقتی سخن را به نظم و نثر تقسیم میکنیم و در هر یک از این دو جنس به انواع گوناگونی قایل میشویم و بعد در هر نوعی نیز گونههایی متفاوت با یکدیگر را تشخیص میدهیم ، کار ما در حقیقت شکل شناسی سخن است . مثل سخن منظوم را به منظومههای غنایی ، حماسی ، تعلیمی، و نمایشی بخش کرده ، سپس هر یک از این چهار نوع را در طبقات گوناگونی جای میدهیم . منظومههای غنایی را به عشقی ، وصفی ، عرفانی ، رثاییات، خمریات ، و ... منظومههای تعلیمیرا به اخلاقی ، فلسفی ، دینی ، سیاسی ، و ... منظومههای نمایشی را به تراژدی ، کمدی ، درام ، و ... تقسیم میکنیم . همین طور وقتی سخن منظوم فارسی را از نظر قالب به غزل ، قصیده ، مثنوی ، ترجیع ، ترکیب بند ، مسمط ، و ... تقسیم میکنیم ، کارمان از مقوله شکل شناسی است . چون شعری در قالبی خاص مثلا قصیده را به اجزای متشکله آن قالب یعنی مطلع تغزل ، تخلص ، متن ، شریطه ، و مقطع تقسیم میکنیم ، باز به گونهای شکل شناسی دست زده ایم . پیداست که کار شکل شناسی ادبیات به شکل به معنی و مفهوم فرم و قالب منحصر نیست و منظور از شکل در این صنف از پژوهش شکل شناسی ، فرم و محتوا، ظاهر و باطن ، لفظ و معنی ، موضوع و مضمون و دیگر معقولات مندرج در آثار ادبی را در بر میگیرد . شکل شناسی هر دسته از آثار ادبی با دسته دیگر متفاوت است . آنچه در شکل شناسی آثار غنایی مطرح است با آنچه در شکل شناسی آثار حماسی اتفاق میافتد متفاوت خواهد بود ، همان گونه که بررسی یک داستان از این دیدگاه با یک شعر تعلیمیفرق دارد بنابراین به حسب اینکه چه نوع اثری را مورد مطالعه شکل شناسی قرار میدهیم کارمان دگرگون خواهد بود .
مطالعه شکل شناسی داستان و ادبیات داستانی چگونه میتواند شود ؟ برای این کار نخست باید نوعیت داستانهای مورد بررسی خویش را مشخص کنیم که بزمیاند یا رزمیاند ، فلسفی اند یا عرفانی ، اساطیری اند یا تاریخی ، تخیلی اند یا واقع گرا و ...
سپس باید به اجزائی که از آنها ترکیب شده اند تجزیه اشان کنیم و به مقایسه و مقابله اجزاء متناظر با یکدیگر بپردازیم . مشابهتها و مباینتهایشان را دریابیم و دلایل قوت و ضعف هر یک را پیدا کنیم .
هر داستان قابل تفکیک به عناصر و اجزاء زیرین است .
1. گفتارها
2. کردارها
3. پندارها
4. قهرمانان
5. زمان
6. مکان
7. آرایهها
8. شیوه نقل
9. شگردها و مناسبات اجزاءبا یکدیگر
10. منطق حاکم بر مناسبات کردارها و قهرمانان
هر یک از اجزاء بالا نیز به نوبه خود در چهرههای گوناگونی ارائه میشوند .
- گفت و شنود (دیالوگ)
- سخن گفتن قهرمانان با خویش (مونولوگ)
- پرسش و پاسخ
- مناظره
- رایزنی گروهی با یکدیگر
- نیایش
- رجز خوانی
- سخنرانی
- پیامگزاری
- نامه نگاری
- مرثیه خوانی
- اندرزگویی
- فرمان و گونههای احتمالی دیگر باشد
قهرمانان داستان هم از دیدگاههای مختلف قابل طبقه بندی توانند بود و میتوان آنها را مثلا به گونههای
- طبیعی
- مابعد الطبیعی
یا به طبقات اجتماعی شان
- شاهان و شاهزادگان
- پهلوانان
- موبدان
- وزیران
- افراد عادی و غیره...
داستان در حقیقت تجسم جامعه انسانی است خواه اشخاص آن آدمیان واقعی باشند ، خواه موجودات مابعد الطبیعی از قبیل دیوان ، پریان ، عفریتها ، فرشتگان و شیاطین ، خواه جانوران چون اسب و سرو باشند و خواه موجودات بیجانی از قبیل کوه ، سنگ ، چشمه ، ابر، باد و ... در تمام این موارد مناسبات میان اشخاص داستان مناسباتی انسانی است . کوه و سنگ و پرنده و درخت در داستان شخصیت انسانی به خود میگیرد چرا که داستان پرداز به مدد آنها و با تمهید مناسبات و مرابطات انسانی میانشان در کار باز گفتن ذهنیتی انسانی برای همنوعان خویش است . وقتی گوینده ، شنونده ، نویسنده ، و خواننده داستان همه انسان اند پیداست که قهرمانان داستان از هر سنخ که باشند ، دارای شخصیتی انسانی خواهند بود .بنابراین از نظر شکل شناسی همه قهرمان داستان به شمار میآیند و گفتار و کردار آنان ، گفتار داستان و کردار داستان است .
تنها تفاوتی که در میان است این خواهد بود که داستان پرداز چگونه شخصیتی را برای بازگفت چگونه سخنی یا انجام چگونه عملی و بالاخره انتقال چه پیام و درونمایهای به کار گرفته است .
شکل شناسی قوانین حاکم برجوامع داستانها (منطق) ،روابط متقابل و پیوندهای میان افراد این جوامع (شگردها و مناسبات اجزاء با یکدیگر ) و بالاخره جهت گیریها و آرمانهای این جوامع (درونمایهها و پندارها ) را مورد بررسی و تحقیق قرار میدهد پیدا ست که او به داستان به عنوان مجموعهای اندام وار (ارگانیک) که تمام اجزاء آن در عین حال که هر کدام وظیفهای مشخص و اختصاصی را انجام میدهند ، در زشت و زیبای سرنوشت یکدیگر تأثیر انکار ناپذیر خواهند داشت مینگرد و تجزیه داستان موجب غفلت او از کلیت ترکیبی آن نخواهد شد در شکل شناسی داستان تنها به شباهت ظاهری عناصر و اجزاء نگریسته نمیشود چه بسا دو رویداد در دو داستان در ظاهر شباهتی با هم ندارند اما از نظر این شیوه پژوهشی شکلی یگانه اند . در ادبیات حماسی بعضی از فولکلوریک ملل و اقوام مختلف متجاوز از هشتاد افسانه مییابیم که در پارهای از آنها شناسایی میان پدر و پسر به موقع واقع میشود ولی در پارهای دیگر همانند داستان رستم و سهراب شاهنامه ، پس از آنکه کار از کار میگذرد بازشناسی صورت میپذیرد .ظاهر قضیه چنین مینماید که میان این دو دسته از داستانها تفاوتی جوهری وجود دارد حال آنکه حقیقت اتحاد شکلی است و در هر دو گروه حرکت از پنهان بودن هویت قهرمانان از یکدیگر به سوی آشکارشدن است . در شاهنامه به دو داستان عاشقانه که در آنها عشق حرام مایه اصلی حوادث است و یکی به دوران حماسی و دیگری به عهد تاریخی تعلق دارند باز میخوریم . به دلیل تباین ظاهری رویدادهای اصلی این دو داستان کمتر متوجه هویت یکسان آنها شده اند . داستان سودابه و سیاوش و شیرین و شیرویه را میگویم مایه اصلی هر دو داستان عشق میان فرزند و نامادری است اما به دلیل آنکه عاشق داستان اولی در دومیمعشوق و معشوق داستان دومیدر اولی عاشق واقع شده است ، دو داستان به هم شبیه نمینمایند اما وقتی میان دو حالت را تشابه بدانیم درمییابیم که حماسه پرداز با جابجاکردن موقعیت قهرمانان ، یک داستان عشقی را به دو گونه متفاوت و ممتاز به تصویر کشیده است .
به هرحال همان گونه که دانش مورفولوژی جانوری ما را از یگانگی بال و دست ،شش و اندامهای همسان دیگری که در جانداران نمودهای متباینی دارند آگاه میسازد شکل شناسی داستان نیز میتواند ما را به کشف همسانیها و هماهنگیها در چهره گوناگونیها و ناهم رنگیها توانا کند . چه بسا وجود درون مایه مشترک میان دو داستان به مدد تحقیقات بعدی ما را به ابشخور یگانه آنها رهنمون آید .
اجزاء داستان
1. گفتارها
الف) مقدمه داستان : سی و یک بیت نخستین حکم مقدمهای برای داستان را داراست و فردوسی طی آن موضوعات زیر را طرح میکند : - نحوه نقل داستان را توضیح میدهد . – عزم خود را به پایان دادن به کار سرودن شاهنامه ، در صورت وفا کردن عمر اعلام میکند . – سلطان محمود را میستاید .- از ناداری و پیری و روزگار ناخوش خویش سخن میگوید . – موضوعهای کلی شاهنامه را میشمارد . – انگیزههای سه گانه خویش از سرودن شاهنامه را که آمرزش خداوند ، خوشنامیپس از مرگ و دریافت دستمزد از پادشاه وقت است طرح میکند . – نقل داستان را از زبان پیر دانش پژه میآغازد .
ب) گفت و شنودها : گفت و شنود شغاد و کابل خدای که طی آن دو قهرمان ، کشتن رستم را به مدد نیرنگ جنگ ساختگی با یکدیگر و قهر کردن شغاد و رفتن به زابل و کشاندن رستم به کابل ، میبسیجند . برای تحقق این منظور به بروز و ظهور پلانهای چون : ج) پیش بینی ، د) نیایش ، ه) پیام دادن ، و) زنهار خواهی و پوزش ، ز) وصف ، ح) بیان تقاضا ، ط) خبر دادن ، ی) نوحه سرایی ، یا) اندرزگویی و وصیت ، یب ) نتیجه گیریهای شاعر از داستان ،
2. کردارها ، 3. پندارها ، 4. قهرمانان، 5. 6. زمان و مکان ،7. آرایهها ، 8. شیوه نقل ، 9. شگردها و مناسبات اجزاء با یکدیگر ، 10. منطق داستان
البته، هر کدام از این اجزاءیادشده در شکل شناسی سمر نیرنگ شغاد و کابل خدای اجزای دارد که بنابه پرهیز از اطناب در کلام از شرح و ذکر آن تبری میجویم . چراکه شکل شناسی فن تازهای نیست؛ اولین بار ارسطو نخستین کسی است که مسئله تقسیم بندی ادبیات به انواع مختلف را بر اساس ویژگیهای آثار ادبی پیش کشیده و به بیان عوامل مفارق آنها از یکدیگر پرداخته است .وی در فن شعر از ادبیات حماسی ، ادبیات نمایشی و به گونهای غیر صریح از ادبیات غنایی سخن گفته است . ارسطو در فن شعر ، کار تجزیه آثار ادبی به عناصر و اجزاء متشکله آنها را به صورتی جدی آغاز کرده است وی در تراژدی وجود شش جزء متمایز و متفاوت را مورد توجه قرار داده است و ماهیت تراژدی را به ترکیب شش چیز ملزوم نموده اند و آن شش چیز عبارتند از : افسانه مضمون ، سیرت ، گفتار ، اندیشه ، منظر نمایش و آواز .
ارسطو در مقایسه ادبیات حماسی و نمایشی در همانندیهایشان میگوید : حماسه یک نوع تقلید است که بوسیله وزن از احوال و اطوار مردمان بزرگ انجام میشود و اختلاف آن با تراژدی از این بابت است که همواره وزن واحدی دارد و شیوه بیان آن نیز بر خلاف تراژدی نقل و روایت است همچنین از نظر طول مدت نیز بین این دو تفاوت است چون تراژدی سعی دارد که تا ممکن است به مدت یک دوره آفتاب محدود بماند و یا اندکی از آن تجاوز کند در صورتی که حماسه از لحاظ زمان محدود نیست پس بین آنها تفاوت است هر جند در آغاز حال شاعران نه در تراژدی مقید به زمان بودند و نه در حماسه بدان تقیدی داشتند لکن اجزاء و عناصری که در ترکیب این دو فن داخل است بعضی بین هر دو مشترک است و برخی مخصوص تراژدی است . از این رو هر کس بتواند در تراژدی بین نیک و بد آن فرق بگذارد در حماسه نیز میتواند نیک و بد را بشناسد و فرق بگذارد چون عناصر و اجزائی که در حماسه هست در تراژدی هم موجود است در صورتی که همه اجزاء تراژدی در حماسه وجود ندارد . او وجود حادثهای ترسناک یا شفقت برانگیز را برای داستان و تراژدی ضروری دانسته است . میگوید کشتن دشمن در داستان ترس و شفقت را بر نمیانگیزد اما اگر برادری برادر خود یا پسری پدر خود را بکشد یا مادرفرزند و فرزند مادر را هلاک کند البته موجب انگیزش ترس و شفقت میشود . ارسطو حوادث را از نظر درجه آگاهی قهرمان نسبت به آنها به سه منظر تقسیم بندی میکند. اول؛ آنها که قهرمان آگاهانه به انجامش دست مییازد ؛ دوم ؛ آنها که انجامش ناآگاهانه از او سر میزند و سوم؛ آنها که قبل از انجامشان قهرمان به گونهای به خطرناک بودنشان پی میبرد و از انجامشان خودداری میورزد .
داستان و غیر داستان در شاهنامه
شاهنامه حماسه است حماسه از نظر شکل شناسی نوعی خاص ازادبیات است حماسه التقاطی از انواع ادبیات است هر چند بخش اصلی آن از جنبه داستانی نیرومندی برخوردار است . در حماسه ملی ایران علاوه بر داستانهای پهلوانی ، داستانهای عاشقانه ، داستانهای غنایی و شاعرانه ، افسانههای عامیانه ، داستانهای عرفانی و ... به چشم میخورد . بخش بزرگی از شاهنامه جنبه تعلیمیقوی دارد و شاعر در طی آن مسائل گوناگونی فلسفی ، اخلاقی ، سیاسی ، اجتماعی را از زبان شاهان ، موبدان ، بخردان ، و دیگر قهرمانان به میان آورده است . ابیات تعلیمیشاهنامه گرچه در سرتاسر این منظومه به صورت پراکنده در قالب پرسش و پاسخهای طولانی ، مناظرات ، سخنرانی شاهان به هنگام جلوس بر تخت شاهی و تاجگذاری جای گرفته است . از سوی به نمونههای از ادبیات وصفی نظیر وصف تخت طاقدیس و شرح تفصیلی تاریخچه دگر گونیهایی که به خود تا عصر پرویز دیده است . وصف بزرگی خسرو پرویز یا وصف شگفتیهایی که پهلوانان و شاهان در طی طریقشان به آنها برخورد میکرده اند یا وصف تفصیلی هدایا و باژ و ساوی که شاهان دست نشانده برای دربار ایران میفرستاده اند شاهنامه از دیدگاه مضمون و محتوای و معنی با انواع ادبیات حتی مدحی و رثایی و دینی نیز برخوردار است با این وجود شاهنامه در زمره ادبیات حماسی است زیرا اکثریت دالستانها و مندرجات آن جنبه حماسی دارد یعنی گویای مفاخر قومی،یاد آورگذشتههای ملی و مبین چند و چون عناصر فرهنگ دیرین سرزمین ماست و بخشهای غنایی، عرفانی، عشقی، تعلیمی، و وصفی شاهنامه همه در خدمت همین مقصد و کارگزار همین منظوراند . مرابطات همه بخشها شاهنامه از این قرار است :
1. زندگی قهرمانان با داستانهای حماسی پیوند دارند و خواننده با مطالعه آنها چهره آنان را روشنتر خواهند یافت .
2. درونمایههای داستانهای حماسی را تفسیر میکنند و باعث میشوند تا خواننده و شنونده در دریافت پیامهای اصلی شاهنامه توانایی بیشتری حاصل کند و در عین حال آنها را بیشتر در ضمیر خویش استقراربخشد .
3. این بخشها زمینههای اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی ، فلسفیمحیطی را که داستانهای حماسی در آن اتقاق افتاده است ، در اندیشه مخاطب صراحت میبخشند و باعث میشوند که او در عین مطالعه داستانهای حماسی با ایران باستان یعنی زمان و مکان در هم آمیخته داستانها آشنایی دقیقتر پیدا کند .
4. در عین حال این بخشها حالت انتراکت در تئاتر را دارند و برای خواننده فرصتی برای تنفس در فضا و هوای دیگری توانند بود .
5. فردوسی اثر خویش را به خاطر دل خویش و ایجاد غرور در هموطنان خویش که در اثر تسلط چهار صد ساله بیگانگان (ترکان و تازیان) بر سرزمین ابا و اجدادیشان به نوعی از خود بیگانگی اجتماعی وسیع و دامنه دار خو کرده بودند ، آفرید . آهنگ وی آن نبود که آنان را با نقل داستانهای پهلوانی سرگرم کند که میخواست تمام عوامل مجد و عظمت باستان و عناصر افتخارآفرین فرهنگ گذشته ایران را فرایاد آنان آورد ، این بود که به مدد بخشهای یاد شده حماسه خویش را به صورت اثری جامع الاطراف در آورد .
6. او کتاب خویش را به منظور نشان دادن خواری و حقارت حاکمان روزگار و نمودن راه و رسم بهتر مملکت داری به آنان پی افکند . لذا ، چنین کتابی نمیتوانست از بخشهای تعلیمیخصوصاٌ از توقیعات شاهان ، فرمانها، سخنرانیها و گفت و شنودهاشان خالی بماند حتی گاهی استاد طوس بعد از ختم این گونه سخنان مستقیماًشاه معاصر خویش محمود را مخاطب قرار داده و به صراحت گفته است که اینها را در شاهنامه برای آموزش دادن به تو و امثال تو و عبرت گرفتن تان جای داده ام . ارشارات وی در باب شیوه پادشاهی اردشیر و اندرزهای شاعر در خلال این بخش در واقع خطاب به سلطان غزنوی است که میگوید :
زدانا سخن بشنوای شهریار جهان را بر این گونه آباد دار
چو خواهی که آزاد باشی زرنج بی آزار و بی رنج آگنده گنج
بی آزاری زیردستان گزین بیابی زهر کس به داد آفرین ( ج7،ص179،ب426-428 )
مجموعه رویدادها در شاهنامه را میتوان به سه دسته تقسیم کرد :
1. مجموعه رویدادهای که فاقد کیفیات داستانی اند ( ناداستانها)
2. مجموعه رویدادهای که در آنها پارهای از عناصر داستانی به چشم میخورد( نیمه داستانها)
3. داستانها
1. ناداستانها : شاهنامه به چهل و هشت دوره پادشاهی تقسیم شده است که هر کدام مجموعهای از اتفاقات روی میدهد کوتاه ترین این مجموعهها مجموعههایی است که این جمله قصار را که در تبین تاریخ گفته اند : زادند ، رنج بردند و مردند ، تداعی میکند . در این مجموعهها پادشاهی تاج بر سر مینهد ، به بیان برنامههایش میپردازد زمانی را فرمان میراند و سرانجام میمیرد . گاهی نیز شامل جنگ یا حادثهای از این دست نیز میشوند .
2. نیمه داستانها : در عهد بعضی از شاهان بنا به مندرجات شاهنامه ، رویدادهایی به وقوع میپیوندند که به تنهائی دارای کیفیت یا کیفیاتی داستانی اند اما چون همه مشخصات داستان را در بر ندارند .
3. داستانها : داستان پرداخت نظیرهای از زندگی فردی و اجتماعی آدمیان ، در قالب کلمات است ، خواه به نظم و خواه به نثر . همان گونه که زندگی فردی و اجتماعی آدمیان آمیزه کردارها و گفتارها و پندارهاست . داستان ترکیب این عناصر با یکدیگر است . همان طور که عناصر سه گانه فوق در زندگی با قانونمندی خاص به هم جوش خورده اند در داستان نیز ناگزیر ، پیوند این عناصر از منطقی ویژهه پیروی میکند به همان طوری که زندگی در گذار وقوع مییابد داستان ناچار در زمان و مکان تحقق پیدا میکند و سرانجام همان گونه که زندگی انسانی بی وجود انسانها مقدور و میسور نمیتواند بود . بنابراین هر داستانی از آمیزش قلمروهای زیر و تأثیر و تأثر آنها در یکدیگر پدید میآید :
1. کردار و تبلور آن در گفتار و پندار
2. منطق و قوانین حاکم برکردار
3. محیط
4. قهرمان
و داستانها در این مقال (شاهنانه) عبارتند از : 1. اساطیری 2. پهلوانی 3. تاریخی 4.عامیانه 5.رزمی6.عاشقانه 7.شاعرانه 8. عارفانه 9. سیاسی10. اجتماعی 11. اخلاقی 12. فلسفی 13.واقع نما، رمزی 14. غم انگیز 15. شاد 16. غم انگیز شاد 17. هفت خوانها .
در باره «از رنگ گل تا رنج خار»کتابی ارزشمند درشکلشناسی داستان های شاهنامه